![]() |
![]() |
چرا با خویش درگیرم
و دستور خدایی زود اجرا شد
به پیش خلق یک منبر مهیّا شد
غوغا شد
هر کس از کس دیگر کنار خویش میپرسید
چه گشته این چنین هنگامه برپا شد
زنگ اشتران آرام
تمام گوش ها تیز و تمام هوش ها هم رام
تا که بشنوند پیغام
و حالا نوبت آن است ای مردم،
بگویم مرد این جا کیست
نامش چیست
به قرآن محمد بین تان حتی شبیهاش نیست
ای مردم
کسی که با تمام خستگی، مانده
بدی از خویشتن رانده
کسی که روز اول تا زبان بگشوده
قبل از من تمام آیههای مؤمنون خوانده
تمام چشم ها چرخید
سینهها لرزید
کیست این خورشید ،
بیتردید تمام چشم ها یک نقطه را می دید
پس از آن مصطفی فرمود
حُبش حُبِ دادار است
نفیاش آتش نار است
خوشبخت است هر کس با علی یار است
غم خوار است
و بعد از بیعتی صوری
نمودند از علی دوری
و پیش خویشتن گفتند که مولا می شود آخر اسیر درد مهجوری
و در دل کاشتند تخم حسد از شدت کوری
کفش هایم کو
چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه
و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد
بوی هجرت می آید
بالش من پر آواز پر چلچله ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من
که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
دختری را دیدم
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می خواند
چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب
بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد : سهراب
کفش هایم کو؟
چرا انسان های بد در دنیا خوش تر از انسان های خوب هستند؟
زیرا اولا : دنیا نزد خدا ارزشی ندارد تا اگر به کسی دا بگوییم خدا او را دوست می دارد و ثانیا : دادن این دنیا به کفار و بدان شاید به خاطر اعمال نیکی باشد که انجام داده اند لذا چون خداوند در آخرت چیزی به آنه نمی دهد در همین دنیا با آنها تصفیه حساب می کند.
چرا عمر بعضی ها طولانی می شود؟
1. احسان و نیکی به دیگران
2. نیکی به برادران
3. خدمت به خانواده
4. احسان به پدر و مادر
5. صله رحم
6. دعای پدر
7. کمک به نیازمندان
8. خوش خلقی
چرا بعضی از دانشمندان و علمای بزرگ با آن مقام علمی خود گناه می کنند و دچار انحراف می شوند؟
1. هوای نفس که گاهی بر همه چیز حتی بر علم و دانش غلبه می کند
2. شیطان قسم خورده است که همه افراد را فریب دهد و به قدری امیدوار است که گوید: امیدوارم حتی پیامبران را هم گول بزنم
3. دیگر اینکه علم آنها حقیقی نیست زیرا علمی حقیقت دارد که همراه عمل و تقوا باشد چون بعضی ها علم را برای رسیدن به حقیقت نمی آموزند.
گل های سرخ به این زیبایی می شکفند ، چرا که سعی ندارندبه شکل نیلوفرهای آبی در آیند و نیلوفرهای آبی به این زیبایی شکفته نمی شوند ، چرا که درباره دیگر گل ها به گوششان نخورده است ؛ همه چیز در طبیعت این چنین زیبا در تطابق با یکدیگر پیش می روند ، چرا که هیچ کس سعی ندارد با کسی رقابت کند ، کسی سعی ندارد به لباس دیگری در آید.
فقط این نکته را دریاب!
فقط خودت باش و این را آویزه گوش کن که هر کاری هم بکنی نمی توانی چیز دیگری باشی ، همه تلاش ها بیهوده است ، تو باید فقط خودت باشی.
تو خود را لحظه به لظه خلق می کنی. تو به صورت جوهری ثابت به دنیا نیامدی ، بلکه به صورت قوه ای نا محدود متولد شده ای. تو دانه به دنیا آمدی نه درخت! تو باز به دنیا آمدی نه بسته ؛ این گشودگی محشر است تو مجبوری هر لحظه انتخاب کنی که می خواهی.
تصمیم تو سرنوشت توست.