سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر نیکوترین این امّت از کیفر خدا ایمن مباش که خداى سبحان فرموده است : « از کیفر خدا ایمن نیستند ، مگر زیانکاران » و بر بدترین این امت از رحمت خدا نومید مگرد . که خداى سبحان فرموده است : « همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران » . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----24346---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----0-----
فصل زندگی

نویسنده: حامد طالبی
پنج شنبه 88/11/29 ساعت 3:46 عصر

کفش هایم کو
چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
 و منوچهر و پروانه
و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد

 


ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد
بوی هجرت می آید
 بالش من پر آواز پر چلچله ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
 آسمان هجرت خواهد کرد
 باید امشب بروم
 من
که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
 حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد

دختری را دیدم

 پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می خواند
چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره ای را دیدم
 آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
 و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب
بروم
باید امشب چمدانی را
 که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
 که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد : سهراب
کفش هایم کو؟



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • غدیریه
    شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
    چراهای ذهن آدمی (1 )
    تو باید فقط خودت باشی!
    تصمیم تو سرنوشت توست
    >